خداوند متعال در آیه هشتاد و دوم سوره مائده در قرآن کریم، میفرماید: «بزرگترین دشمنان اسلام یهودیان و مشرکان هستند.» اولین شرارتی که به قصد تخریب دین اسلام از درون صورت گرفت، توسط یک یهودی یعنی عبدالله بن سبا از یمن تحریک شد. او فرقه شیعه را علیه اهل تسنن ترغیب کرد. از آن پس، یهودیان زیر لباس به ظاهر علما در هر قرن این اختلافات را تثبیت بخشیدند.
آنها سازمانهای میسیونری را برای از بین بردن اسلام بنیان نهادند. بریتانیاییها در این زمینه پیشگام بودند. وزارت امور مشترکالمنافع در لندن با هدف مبارزه علیه اسلام تأسیس شد. افرادی که در این وزارت کار میکردند ترفندهای یهودیان را آموزش میدیدند. آنها با برنامههای شرورانه و غیرقابل تصور، با استفاده از همه نیروهای نظامی و سیاسی موجود، به سمت این هدف یعنی اسلام حمله کردند.
مستر همفر (Humphery)، تنها یکی از هزاران عامل زن و مردی است که توسط این وزارت بر روی آنها کار شده و به همه این کشورها فرستاده شده بود و شخصی را به نام محمد نجد در بصره به دام انداخت و چندین سال او را گمراه کرد و باعث شد که او در سال 1125 قمری، فرقهای به نام وهابی ایجاد نماید. آنها این فرقه را در سال 1150 قمری به صورت علنی اعلام کردند.
کتاب خاطرات مستر همفر (Confessions of a British spy and British enmity against Islam) متشکل از سه بخش است:
بخش نخست که شامل هفت قسمت است، تهمتهای جاسوس بریتانیایی را بیان میکند. بخش دوم به شما نشان میدهد که چطور بریتانیا برنامههای موذیانه خود را در کشورهای مسلمان عملی کرد. اما بخش سوم از این کتاب با ارائه اسنادی معتبر سعی در بیدار کردن مسلمانان فقیری دارد که به دام وهابیان گرفتار شدهاند.
مستر همفر کیست؟
همفر یک مامور بریتانیایی است که وظیفه انجام عملیاتهای جاسوسی در کشورهایی نظیر مصر، عراق، ایران، حجاز و استانبول مرکز خلافت (اسلامی) را با کمک وزارت کشورهای مشترکالمنافع بریتانیا بر عهده داشته است.
در بخشی از کتاب خاطرات مستر همفر میخوانیم:
در سال 1122 هجری قمری، 1710 میلادی، وزیر امور مشترکالمنافع من را به مصر، عراق، حجاز و استانبول فرستاد تا به عنوان یک جاسوس به وظیفهام عمل کنم و اطلاعات لازم و کافی را برای تجزیه و شکست مسلمانان به دست آورم. وزارتخانه برای این مأموریت همزمان، 9 فرد چابک و شجاع دیگر را منصوب کرد. علاوه بر پول، اطلاعات و نقشههای مورد نیاز ما، لیستی از اسامی دولتمردان، دانشمندان و روسای قبایل نیز در اختیارمان قرار گرفت. من هرگز فراموش نخواهم کرد لحظهای را که از وزیر امور خارجه خداحافظی میکردم، او گفت که: «آینده کشور ما به موفقیت شما بستگی دارد. بنابراین شما باید نهایت انرژی خود را صرف بکنید.»
سفر خود را به استانبول، مرکز خلافت اسلامی، آغاز کردم. علاوه بر وظیفه اصلیام، وظیفه دیگرم یادگیری زبان ترکی در حد خیلی خوب بود، که زبان مادری مسلمانان آن جا بود. من قبلا در لندن به میزان قابل توجهی زبان ترکی، عربی (زبان قرآن) و زبان فارسی را آموخته بودم اما یادگیری یک زبان با صحبت کردن آن زبان مانند زبان مادری خود، کاملاً متفاوت است. در حالی که مهارت اول را در عرض چند سال میتوان به دست آورد، اما دومی به چندین برابر زمان نیاز دارد. من مجبور شدم زبان ترکی را با تمام ظرافتهای آن یاد بگیرم تا مبادا مردم به من شک کنند.